توضیحات
کتاب هشت بند نوشته جناب آقای مهرداد خالقی در باب خاطرات و وقایع محرم سال 1395 در زندان مرکزی زاهدان است.
کتاب پیش رو مجموعه ای است از ماجراهایی که با ورود یک طلبه جوان (که برای تبلیغ به آنجا اعزام شده است) به زندان مرکزی زاهدان رخ می دهد.
بخشی از کتاب:
مشغول خداحافظی بودم که یکی از بچه های تدارکات هیئت رو به رویم ایستاد.
حاج آقا خدایی با معرفتی کردی که وقت گذاشتی برامون. دمت گرم!
اجرت با امام حسین! اما گله دارم ازت….
تا آمدم بگویم: چه گله ای؟ فرصت نداد.
حاج آقا ما بچه های تدارکات و کفشداری و حتی اون بنده خدایی که سیستم صوتی تنظیم می کرد همه از اهل سنتیم، یه دهه برای امام حسین زحمت کشیدیم، اما شب تو منبرت نگفتی که اهل سنت چقدر امام حسین رو دوست دارند و براشون نوکری می کنند، از این بابت دلمون شکست!
بعد دست کرد داخل جیبش یه پارچه سبز آورد بیرون بازش کرد دیدم داخلش مقداری خاکه!
برگشت گفت این خاک تربت امام حسینه خانمم از کربلا برام اورده!!
گفتم بگم خدمتت که بعد از این؛ مجلس امام حسین شیعه و سنی نداره، امام حسین برای همه ست!
از خجالت سرم را بلند نمی کردم، شاید فقط زیر لب می شد این شعر رو زمزمه کرد:
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست… این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست….