مرنج و مرنجان چون مالِک!
خود افراد هم باید حواسشان جمع باشد و خیال نکنند اینجا آسان است و شما بازرس درب حرم هستید، اگر ما نخواسته باشیم کسی نمی تواند وارد شود، محل تحصیل ژست است، شما برای مردم ارزش دارید، شما ارزشمندید، حواستان باشد کسی نشکند، مراقب باشید، تحمل داشته باشید! شما باید مجسمه صبر باشید والا خودتان هم نابود می شوید. دو فتیلهای می سوزانید و زود پیر می شوید، زود ناراحت می شوید و البته ابداً آن را به خانه منتقل نکنید.
داشتم خدمت آقا می رفتم، دیدم یکی از علمای عارف در حال خارج شدن است، گفتم ایشان برای چه موضوعی اینجا آمده است، چون مسائل حسبیه و امور خمس و اینها هم هست، گفتم برای چنین مسائلی رفته است. از اولین کسی که بعد از ایشان بود پرسیدم ایشان اینجا چه کار داشتند؟ گفت خدمت آقا آمدند. من هم بعد از ایشان خدمت آقا رفتم. بعد از یک و نیم ساعت به آقا گفتم حاج آقا! فلانی خدمت شما بودند؟ گفتند باهم ملاقات داشتیم ایشان چیز
تازه ای نداشتند. گفتم هنگام خروج دم در ایستادند و گفتند آقای فلانی! «مرنجان و مرنج » این مشکل است.
آقا گفتند از وقتی که ایشان رفتهاند فکر می کنم که مرنجان آسان است، ولی مرنج نه!