دیوهای کنار رودخانه
روایتی از زندگانی و شهادت عبدالله بن خباب
۱۶۰,۰۰۰ تومان قیمت اصلی: ۱۶۰,۰۰۰ تومان بود.۱۴۴,۰۰۰ تومانقیمت فعلی: ۱۴۴,۰۰۰ تومان.
کتاب دیوهای کنار رودخانه نوشتهای از عشق و دلبستگی به امام در میانه آتش، جنگ و خون، هنگامی که آتش فتنه گریبان محبین علی علیه السلام را گرفته بود عبدالله تردید به دل را نداد و بر اعتقاد خود راسخ ماند حتی تا پای جان کودکش که در رحم همسرش بود.
20 در انبار
کتاب دیوهای کنار رودخانه
کتاب دیوهای کنار رودخانه که روایتی از زندگانی و شهادت عبدالله بن خباب از یاران و محبین مولا امیرالمومنین است به روایت آقای سید سعید هاشمی در گروه ادبیان نشر معارف به چاپ رسیده است.
آقای سید سعید هاشمی از نویسندگان و فعالان حوزه کودک و نوجوان ایران میباشند . آثار این نویسنده در جشنوارههای زیادی توانسته است مقام های اول را از آن خود کند، توانمدی این نویسنده و دقت در بیان حقیقی کلمات نوشته های ایشان را شاخص کرده است.
همچنین وی در جشنوارههای زیادی بعنوان داور در انتخاب آثار در حوزه کودک و نوجوان شناخته میشود.
برشی از کتاب:
تمیم بن عمرو و دوستانش از عبدالله جدا شدند و توی جاده راه افتادند. عبدالله بیلش را برداشت و رفت به سمت رودخانه. از رودخانه راهی باز کرد به سمت نخلستان تا نخلهای تشنه آب بخورند. آب که راه افتاد، عبدالله نوک بیل را بر زمین گذاشت و چانه اش را به دستهی بیل تکیه داد.
یاد روزهایی افتاد که علی در نخلستانهای مدینه کار میکرد گاهی عبدالله از آنجا رد میشد و علی را میدید که به سختی مشغول کار است. چهرهی علی، حرفهای علی، خندههای علی عرق ریختنهای علی هیچ وقت از یادش نمیرفت. با خودش گفت بیست هزار نفر خوارج…! چقدر زیادند! بیست هزار نفر تعداد زیادی بود یعنی سپاه علی خیلی کوچک شده بود.
وقتی ابن عمیر نام بعضی از بزرگان خوارج را میبرد، عبدالله یادش می آمد که تعدادی از آنها همان کسانی بودند بعد از کشته شدن خلیفهی سوم، در خانهی علی جمع شده بودند و اصرار داشتند که او خلافت را بپذیرد.
بهترین راه این بود که از پشت سر خودش را نزدیک کند. میتوانست کعب بن سور را از پشت سر غافلگیر کند و در یک لحظه شمشیرش را بر او فرود بیاورد. اگر کعب بن سور میافتاد کشتن شتر راحت بود. لشکر را دور زد و به پشت سپاه رفت یکی از شورشیان متوجه عبدالله شد. تا نزدیک شد عبدالله با یک ضربهی شمشیر او را بر زمین انداخت.
سربازان دو طرف چنان محو جنگ بودند که گویی هیچ کس، هیچ کس را نمیشناسد. فقط صدای چکاچاک شمشیرها و نعرهی کسانی که ضربه میخوردند به گوش میرسید عبدالله بیشتر به شتر نزدیک شد. محافظان شتر به شدت مراقب شتر رهبرشان بودند عبدالله در حالی که چهارطرفش را میپایید به سمت شتر میرفت. نگاهی به کعب بن سور انداخت. توی فکر بود که راهی به سوی او پیدا کند که ناگهان با کمال تعجب دید، تیری زوزه کشان از سپاه مقابل آمد و بر سینهی کعب بن سور نشست.
کعب فریادی کشید و دستش از افسار شتر رها شد شتر رم کرد و شروع کرد به عربده کشیدن. کعب بر زمین افتاد و خون از سینهاش روان شد. تیر تا میانه بر سینهاش نشسته بود. یک دفعه گویی همه خشکشان زد. کسی باور نمیکرد که کعب افتاده باشد. طلحه نگاهی به زبیر انداخت مروان با صدای بلند به کعب فحش میداد که مراقب خودش نبوده عبدالله بن زبیر فریاد میکشید. سپاه علی بیاختیار فریاد زدند: الله اکبر…!
ورق برگشت سپاه شورشی دیگر هیچ انگیزه و روحیهای نداشت. عبدالله خوشحال و خندان پرید روی اسبش و دوید به سمت علی تا خبر را به او بدهد.
اگر دوست دارید با کتابهای بیشتری در این رابطه آشنا شوید از طریق لینک زیر عناوین بیشتر را بررسی نمایید:
➡️ معرفی کتاب تیغ و عسل 1 و تیغ و عسل 2 ⬅️
شابک |
9786004416771 |
---|---|
نویسنده | |
تعداد صفحات |
204 |