محمود گلابدره‌یی

در اين داستان عزيز آقا، جواني اهل شميران است که با شروع جنگ تحميلي عراق به جبهه مي‌رود، امّا پس از چندي سر از عراق در مي‌آورد و مقيم کربلا شده خادم حرم امام حسين(ع) مي‌شود. او که در ايران به تازگي با پونه ازدواج کرده بود در کربلا نيز با خانواده‌اي آشنا مي‌شود که نام دختر آن خانواده پونه است. و سرانجام به ازدواج آن دو مي‌انجامد.

اين اثر در رابطه با انقلاب فرمايشي شاه و مردم يا همان انقلاب سفيد شاه است. داستان وضعيت فلاکت‌بار معيشت روستاييان مخصوصا اهالي مناطق شمالي کشور را روايت مي‌کند. حکايت يک روستايي که با قطع درختان و سوزاندن آن‌ها و تبديل‌شان به زغال زندگي مي‌گذراند و در اين بين عدّه‌اي از درباريان براي تفريح به جنگل مي‌آيند. اين داستان درباره استثمار مردم توسط عوامل رژيم مي‌باشد.

کتاب حاضر درباره مردي به نام جلال است و موضوع آن به زماني برمي‌گردد که، وي معلّم گلابدره‌يي و شاگردان ديگري بوده است. او در اين کتاب شخصيت جلال را نشان مي‌دهد و روايت‌هايي از زندگي جلال در اين اثر بيان شده است. کتاب پر از مطالب دقيق اجتماعي، سياسي، تاريخي و فرهنگي و درباره شخصيت‌هايي است که جلال با آن‌ها سر و کار داشته است.

کتاب حاضر در رابطه با زندگي مهاجراني مي‌باشد که با وقوع انقلاب اسلامي به کشورهاي اروپايي مهاجرت کرده‌اند و زندگي در آن کشورها را به زندگي در وطن‌شان ترجيح داده‌اند. در اين کتاب مؤلف مهاجران را تا خانه‌شان تعقيب مي‌کند و از زندگي و کار و رفتار آن‌ها مي‌نويسد. در اين داستان، «نبي» نويسنده‌اي است که خانواده‌اش پنج سال پيش به سوئد مهاجرت کرده او نيز تصميم مي‌گيرد نزد آنان برود.