یک قصر و چند پادشاه ؛داستان زندگی و زمانه امام هادی علیه السلام

قیمت اصلی: ۱۲۵,۰۰۰ تومان بود.قیمت فعلی: ۱۱۲,۵۰۰ تومان.

سه مامور عبوس، شانه به شانه هم به جمعیت رسیدند. هر سه مسلح و تیزبین به نظر می‌آمدند. هر کدام با یک جفت چشم سرکش حواسشان به تازه‌واردها بود. دنبال جاسوس و خرابکار بودند. مردِ سیاهروی کمرخمیده‌ای، که در چرخ کوچک و چوبی خود بساط حلوا و خرما و مویز داشت، ترسان بهشان سلام کرد و تعارف زد. به سلامش جوابی ندادند. فقط مامور اولی‌ که بر خلاف آن‌دو قلچماق، ریزه‌اندام و سبزه‌رو بود، چنگی به مویزها زد و مشتی از آنها را به دهان گشاد خود ریخت. بعد با دهان پُر گفت: اینجا که جای کاسبی نیست بی‌همه‌چیزِ نادان! برو یک جای دیگر. یالّا زودتر!

مرد  سیاهرویِ بهت‌زده و ترسان، چرخش را حرکت داد. شتری از میان شترها چندبار عُر کشید. ابن فرج به سمت شترها پاتند کرد. نفسش را پُرصدا بیرون داد و با چشم‌هایی گشاد و پرسشگر پرسید:«به کدام سو بروم؟»

چشم‌هایش مثل دو سنگ سیاه و صیقل یافته بود. آفتاب با حرارت زیاد بر خاکفرش چرکالود، تن کشیده بود. موجی بزرگ به جمعیت افتاد. جمعیت تکانی خورد. انگار دست باد به گندمزاری یکدست موج انداخته و می‌خواست گیسوانش را شانه بزند. تازه‌واردها ایستادند؛ خسته و تب‌آلود؛ در صفی طولانی به دنبال شتران خاک‌آلود؛ درست در وسط میدانگاه. در همان نقطۀ اصلی تلاقی مردم با کاروان‌های تازه وارد. از شرق و غرب و شمال و جنوب عالم. از ایران… روم… مغرب و…

ماموریت مخفی

قیمت اصلی: ۱۸۰,۰۰۰ تومان بود.قیمت فعلی: ۱۶۲,۰۰۰ تومان.

” صورتم را به سمت آسمان گرفتم: خدایا! به تنهایی ام رحم کن. من قاصد یک خبر مهم هستم که باید زودتر آن را به دوست عزیز تو برسانم. اگر به او نرسانم، خودم را نخواهم بخشید…..”

 

مرد جوانی از طرف امیر دارالعماره مدینه، مامور به تعقیب، جاسوسی و نظارت بر یک کاروان می شود؛ کاروانی از سادات هاشمی که از شهر مدینه به سوی مقصدی نا معلوم حرکت کرده اند و امیر، می خواهد از مقصد، نیت و چند و چون کارهای آن ها با خبر شود کاروانی عجیب که مردانش همچون شمع دور یکی از بانوان آن میگردند! اما این بانو کیست ؟ چه قصدی دارد؟ و چرا مسیری اینچنین طولانی را انتخاب کرده است؟ ظاهرا او را فاطمه معصومه (س) صدا می زنند…