توضیحات
کتاب محله سنگ فرش داستانی از یک محله را بازگو می کند و خانواده ای که به تازگی در این محله، یعنی محله سنگ فرش ساکن شدند.
نزدیک جایی شدیم که زهره روی زمین افتاده بود.
سروان از من خواست جای صفر بنشینم و صدایی که از او شنیده بودم دربیاورم.
حاج صمد مرا کنار کشید و گفت: «چی به این بابا گفتی؟ صفر حرف نمیزنه.»
قبلا هم این را از او شنیده بودم. به پیرمرد نگاه کردم و گفتم: «چرا. خودم شنیدم.»