این مجموعه که مخاطب آن نوجوانان هستند،در هر مجلد به فرازی از زندگی رسول گرامی اسلام پرداخته است.قالب نوشته ها داستان است و جدا از نام کلی مجموعه که “از سرزمین نور”است،هر مجلد نیز عنوان ویِژه خود را دارد.این عناوین به ترتیب عبارت اند از:داستان زمزم(داسنان زندگی نیای پیامبر)،آنچه خدای کعبه اراده کند(داستان زندگی پدر پیامبر)،و ان ستاره که دنباله دار می آید(داستان تولد پیامبر)،یتیم نظر کرده(داستان خردسالی پیامبر)،آن قصه که در کتابها آمده بود(داستان دیدار عبدالمطلب با شاه یمن)،با من سخن بگو مادر(داستان زندگی مادر پیامبر)،ماجرای سپاه فیل(داستان حمله ابرهه به مکه)،آن پدر بزرگ دوست داشتنی(پایان کار عبدالمطلب)،سفر دراز شام(داستان نوجوانی پیامبر)،خورشیدی در خانه خدیجه(داستان جوانی پیامبر)،داستان سیل آن سال(داستان جوانی پیامبر)، شب رویش غنچه نور(داستان بعثت پیامبر)،ای جامه بر سر کشیده،برخیز(داستان بعثت پیامبر)،روزگار دراز رنج(از دعوت آشکار تا آغاز هجرت به حبشه)،روزنه ای به رهایی(داستان هجرت حبشه).

قابل ذکر است،این مجموعه به صورت یک جا یا تک مجلد ،موفق به در یافت جوایزی از دومین جشنواره قصه های قرآنی،ائمه ،معصومین و پیامبرن،جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان،کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،مجله سلام بچه ها،انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نوجوان،و جشنواره کتاب شهید حبیب غنی پور شده است.همچنین متن این مجموعه در دهه 1370 در طول دو سال(ساعت هشت و نیم صبحهای جمعه )به صورت روایت نمایش از صدای جمهوری اسلامی ایران پخش شد و سپس با ترجمه به چند زبان از شبکه های برون مرزی صدا نیز به همان صورت روایت نمایش پخش گردید و مورد استقبال مخاطبان واقع شد.اضافه آنکه دست اندر کاران این مجموعه – خاصه نویسنده آن،ضمن شرفیابی به حضور مقام معظم رهبری،مورد تقدیر ویژه معظم له واقع شدند.

«به محمد گفتم از خانه بیرون نرود. و خود، سراغ آن زنِ کاهن رفتم. اما وقتی به خانهٔ وی رسیدم، کنیزش گفت: بانویم روانهٔ عبادتگاه خود در کوه ابواء شده است؛ و تا سه روز دیگر، برنمی‌گردد.

دل‌مرده، به روستا برگشتم. هنوز به اتاق نرسیده بودم، که صدای شیون محمد به گوشم رسید. با شتاب به اتاق رفتم.»

این مجموعه که مخاطب آن نوجوانان هستند،در هر مجلد به فرازی از زندگی رسول گرامی اسلام پرداخته است.قالب نوشته ها داستان است و جدا از نام کلی مجموعه که “از سرزمین نور-5″است،هر مجلد نیز عنوان ویِژه خود را دارد.این عناوین به ترتیب عبارت اند از:داستان زمزم(داسنان زندگی نیای پیامبر)،آنچه خدای کعبه اراده کند(داستان زندگی پدر پیامبر)،و ان ستاره که دنباله دار می آید(داستان تولد پیامبر)،یتیم نظر کرده(داستان خردسالی پیامبر)،آن قصه که در کتابها آمده بود(داستان دیدار عبدالمطلب با شاه یمن)،با من سخن بگو مادر(داستان زندگی مادر پیامبر)،ماجرای سپاه فیل(داستان حمله ابرهه به مکه)،آن پدر بزرگ دوست داشتنی(پایان کار عبدالمطلب)،سفر دراز شام(داستان نوجوانی پیامبر)،خورشیدی در خانه خدیجه(داستان جوانی پیامبر)،داستان سیل آن سال(داستان جوانی پیامبر)، شب رویش غنچه نور(داستان بعثت پیامبر)،ای جامه بر سر کشیده،برخیز(داستان بعثت پیامبر)،روزگار دراز رنج(از دعوت آشکار تا آغاز هجرت به حبشه)،روزنه ای به رهایی(داستان هجرت حبشه).

قابل ذکر است،این مجموعه به صورت یک جا یا تک مجلد ،موفق به در یافت جوایزی از دومین جشنواره قصه های قرآنی،ائمه ،معصومین و پیامبرن،جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان،کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،مجله سلام بچه ها،انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نوجوان،و جشنواره کتاب شهید حبیب غنی پور شده است.همچنین متن این مجموعه در دهه 1370 در طول دو سال(ساعت هشت و نیم صبحهای جمعه )به صورت روایت نمایش از صدای جمهوری اسلامی ایران پخش شد و سپس با ترجمه به چند زبان از شبکه های برون مرزی صدا نیز به همان صورت روایت نمایش پخش گردید و مورد استقبال مخاطبان واقع شد.اضافه آنکه دست اندر کاران این مجموعه – خاصه نویسنده آن،ضمن شرفیابی به حضور مقام معظم رهبری،مورد تقدیر ویژه معظم له واقع شدند.

«صنعا را بسیار زیبا تزیین کرده بودند. بر در و دیوار کوچه‌ها و گذرگاه‌ها و میدان‌ها و بازارها، پارچه‌ها و زینت‌های رنگارنگِ دیگر آویخته بودند. از نقطه‌هایی از شهر، صدای سُرنا و دُهُل به گوش می‌رسید. یمن حالا آمادۀ آن بود که بعد از ده‌ها سال سلطه حبشی‌هایِ ستمگر، تاج‌گذاری امیری از خود را جشن بگیرد.»

این مجموعه که مخاطب آن نوجوانان هستند،در هر مجلد به فرازی از زندگی رسول گرامی اسلام پرداخته است.قالب نوشته ها داستان است و جدا از نام کلی مجموعه که “از سرزمین نور-4″است،هر مجلد نیز عنوان ویِژه خود را دارد.این عناوین به ترتیب عبارت اند از:داستان زمزم(داسنان زندگی نیای پیامبر)،آنچه خدای کعبه اراده کند(داستان زندگی پدر پیامبر)،و ان ستاره که دنباله دار می آید(داستان تولد پیامبر)،یتیم نظر کرده(داستان خردسالی پیامبر)،آن قصه که در کتابها آمده بود(داستان دیدار عبدالمطلب با شاه یمن)،با من سخن بگو مادر(داستان زندگی مادر پیامبر)،ماجرای سپاه فیل(داستان حمله ابرهه به مکه)،آن پدر بزرگ دوست داشتنی(پایان کار عبدالمطلب)،سفر دراز شام(داستان نوجوانی پیامبر)،خورشیدی در خانه خدیجه(داستان جوانی پیامبر)،داستان سیل آن سال(داستان جوانی پیامبر)، شب رویش غنچه نور(داستان بعثت پیامبر)،ای جامه بر سر کشیده،برخیز(داستان بعثت پیامبر)،روزگار دراز رنج(از دعوت آشکار تا آغاز هجرت به حبشه)،روزنه ای به رهایی(داستان هجرت حبشه).

قابل ذکر است،این مجموعه به صورت یک جا یا تک مجلد ،موفق به در یافت جوایزی از دومین جشنواره قصه های قرآنی،ائمه ،معصومین و پیامبرن،جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان،کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،مجله سلام بچه ها،انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نوجوان،و جشنواره کتاب شهید حبیب غنی پور شده است.همچنین متن این مجموعه در دهه 1370 در طول دو سال(ساعت هشت و نیم صبحهای جمعه )به صورت روایت نمایش از صدای جمهوری اسلامی ایران پخش شد و سپس با ترجمه به چند زبان از شبکه های برون مرزی صدا نیز به همان صورت روایت نمایش پخش گردید و مورد استقبال مخاطبان واقع شد.اضافه آنکه دست اندر کاران این مجموعه – خاصه نویسنده آن،ضمن شرفیابی به حضور مقام معظم رهبری،مورد تقدیر ویژه معظم له واقع شدند.

«آرام دست روی سینه‌اش گذاشتم. لبخند شیرین و نمکینی زد، و چشم‌های سیاهِ درشتش را باز کرد.

مانند برقی که ناگهان از لابه‌لای ابری بجهد، نوری از میان پلک‌هایش جست. با این نگاه او، دلم گرم، و از مهرش لبریز شد.

او هم، انگار به این حالت من پی برده باشد، با صدا خندید، و دست‌ها و پاهای کوچک خود را به طرفم تکان داد.»

«این ماجرا، در اصل به دهه ها پیش برمی گشت: اولین بار همان زمان بود که تازه شروع یه حفر زمزم کرده بودم و سران نه خاندان دیگر قریش با من به مخالفت برخاستتند، و کار به آن سفر مرگبار کشید.
هنگامی که از مرگ در آن صحرای خشک رستیم و همراهانم آ نطور به خود آمدند و از من پوزش خواستند، گمان کردم که دیگر مرا به حال خود می گذارند تا کار را به پایان برسانم.

نشانه ها همه بود. حالت انتظار، هرجا بود. جهان و زمین و زمان، گویی احساس بی قراری داشتند. زندگی، انگار کسل و دل مرده بود. درماندگان و نیکان گویا خسته و بی حوصله بودند. هستی، مانند مزرعه ای غبار گرفته و تشنه و گرمازده، شیارهای عطش خویش را به سمت آسمان گشوده بود. در تمنای نمی باران رحمت بود، تا جان و طراوتی دوباره پیدا کند.